غزل شمارهٔ 29
1. چهظلمت است اینکهگشتغفلت بهچشم یاران ز نور ییدا
2. همه به پیش خودیم اما سرابهای ز دور پیدا
3. فسون و افسانهٔ تو و من فشاند بر چشم وگوش دامن
4. غبار مجنون به دشت روشن چراغ موسی به طورپیدا
5. در آمد و رفت محوگشتیم و پی به جایی نبردکوشش
6. رهیکهکردیم چون نفس طی نشد به چندین عبورپیدا
7. به فهمکیفیت حقیقتکه راست بینشکجاست فطرت
8. بغیر شکل قیاس اینجا نمیکند چشمکورپیدا
9. به پا ز رفتار وارسیدن به لب زگفتار فهم چیدن
10. به پیش خود نیزکس نگردید جز به قدر ضرورپیدا
11. چو آینه صد جمال پنهان ز دیدهٔ بینگه مبرهن
12. چو صبح چاک هزارکسوت ز پیکر شخص عورپیدا
13. اشارهٔ دستگاه خاقان، عیان ز مژگان موی چینی
14. گشاد و بست در سلیمان ز پردهٔ چشم مور پیدا
15. کمان افلاک پر بلندست از خم بازوی تضنع
16. بس است اگرکرد خط کشیدن زکلک نقاش زور پیدا
17. چکیدن اشک نالهزا شد ز سجدهٔ دانه ریشه واشد
18. فتادگی همت آزما شدکه عجزگم شد غرور پیدا
19. نیاز و نازکمال و نقصان ز یکدگر ظاهر و نمایان
20. ذکور شد از اناث عریان اناث شد از ذکور پیدا
21. بهم اگر چشم بازگردد قیامت آیینهسازگردد
22. کز اعتبارات جسم خاکی چو عبرتیم از قبور پیدا
23. ملایمت چون شود ستمگرزهردرشتیست سختروتر
24. چو آب از حد برد فسردن نمیشود جز بلورپیدا
25. گذشت چندین قیامت اما درتن نیستان بیتمیزی
26. ز پنبهٔ گوشهای غافل چو نیگره کرد صور پیدا
27. ز انقلاب مزاج اعیان به حق امان بردنست بیدل
28. علامت عافیت ندارد چوگردد آب از تنور پیدا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده