غزل شمارهٔ 334
1. همیشه سنگدلانند نامدار طرب
2. ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب
3. زبان حاسد وتمهید راستی غلط است
4. کجی به در نتوان برد از دم عقرب
5. سواد فقر اثر مایهٔ صفای دل است
6. چو صبح پاکنما چهرهای به دامن شب
7. به غیر عشق نداریم هیچ آیینی
8. گزیدهایم چو پروانه سوختن مذهب
9. هنر به اهل حسد میدهد نتیجهٔ عیب
10. ز جوهرست در ابروی تیغ چینغضب
11. هوس چگونهکند شوخی از دل قانع
12. به دامنگهر آسوده است موجطلب
13. به دشت عجز تحیر متاع قافلهایم
14. اگر بر آینه محملکشیم نیستعجب
15. چو چشمه زندگی ما بهاشک موقوفاست
16. دگر زگریهٔ ما بیخودان مپرس سبب
17. بساط زلف شود چیده در دمیدن خط
18. به چاک سینهٔ صبح استچین دامن شب
19. جهان قلمرو اظهار بینیازیهاست
20. کدام ذرهکه او نپست آفتاب نسب
21. سر از ره تو چسان واکشمکه بیقدمت
22. رکاب با دل سنگین تهیکند قالب
23. ز بسکه دشمن آسودگیست طینت من
24. چو شعله میشکند رنگ؟ از شکستن تب
25. قدحپرستی از اسباب فارغم دارد
26. کتاب دردسری شستهام به آب غضب
27. به خامشی طلب از لعل یارکام امید
28. که بوسه روندهدتا به هم نیاری لب
29. به پیش جلوهٔ طاقتگداز او بیدل
30. گزید جوهر آیینه پشت دست ادب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده