غزل شمارهٔ 371
1. پیوسته است از مژه بر دیدهها نقاب
2. لازم بود به مرد صاحبحیا نقاب
3. حیرت غبارخویش ز چشمم نهفته است
4. بر رنگ بستهام ز هجوم صفا نقاب
5. بویگل است و برگگل اسرار حسن و عشق
6. بیپردگی ز روی تو جوشد ز ما نقاب
7. تا دیدهام سواد خطت رفتهام ز هوش
8. آگه نیام غبار نگاهت یا نقاب
9. اظهار زندگی عرق خجلت است و بس
10. شبنمصفت خوش آنکهکنم از هوا نقاب
11. از شرم روسیاهی اعمال زشت خو
12. بر رخکشیدهایم ز دست دعا نقاب
13. بینش توییکسی چهکند فهم جلوهات
14. ای کرده از حقیقت ادراک ما نقاب
15. از دورباشی ادب محرمی مپرس
16. با غیرجلوه سازد وبا آشنا نقاب
17. معنی به غیرلفظ مصورنمیشود
18. افتاده استکار دل و دیده با نقاب
19. گر بویگل ز برگگل افسردگیکشد
20. جولان شوق میکشد از خواب پا نقاب
21. بیدل زشوخچشمی خود در محیط وصل
22. داریم چون حباب ز سر تا به پا نقاب
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده