بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 379

1. صبحدم سیاره بال افشاند از دامان شب

2. وقت پیری ریخت از هم عاقبت دندان شب

3. اشک حسرت لازم ساز رحیل فتاده است

4. شبنم صبح است آثار نم مژگان شب

5. برنمی‌آید بیاض چشم آهو از سواد

6. صبح اقبال جنونم نشکند پیمان شب

7. در هوای دود سودا هوشم از سر رفته است

8. آشیان از دست داد این مرغ در طیران شب

9. در خم آن‌زلف خون‌شد طاقت‌دلهای چاک

10. صبح ما آخرشفق‌گردید در زندان شب

11. با جمالش داد هرجا دست بیعت‌آفتاب

12. طرهٔ مشکین او هم تازه‌کرد ایمان شب

13. از حوادث فیض معنی می‌برند اهل صفا

14. می‌فروزد شمع صبح از جنبش دامان شب

15. مژده‌ای ذوق گرفتاری که بازم می‌رسد

16. نکهت زلف‌کسی از دشت مشک‌افشان شب

17. خط او بر صبح پنداری شبیخون‌نامه‌ای‌سث

18. روی او فردی‌ست‌گویی د‌ر شکست‌شان شب

19. لمعهٔ صبحی‌که می‌گویند د‌ر عالم‌کجاست

20. اینقدرها خواب غفلت نیست جزبرهان شب

21. گوشه‌گیر وسعت‌آباد غبار جهل باش

22. پرده‌پوش یک جهان عیب است هندستان شب

23. بیدل ازپیچ وخم زلفش رهایی مشکل است

24. برکریمان سهل نبود رخصت مهمان شب


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* برگ خرمایم که از من باد زن سازند خلق
* باد سردم در لب است و ریز ریز اجزای من
شعر کامل
خاقانی
* کسی را که همت بلند اوفتد
* مرادش کم اندر کمند اوفتد
شعر کامل
سعدی
* چیست فزون از دو جهان شهر عشق
* بهتر از این شهر و دیاریم نیست
شعر کامل
مولوی