بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 421

1. آمد ورفت نفس نیرنگ توفان بلاست

2. موج این‌دریا به‌چشم اهل‌عبرت اژدهاست

3. هرچه‌کم‌کردیم از خبث اعتبار ما فزود

4. کاهش جزو نگین شهرت فروش نامهاست

5. تا ز نقش پای‌گلگون بیستون دارد سراغ

6. کوهکن را در نظر، هر سنگ‌، لعل بی‌بهاست

7. عشق دوراست ازتسلی ورنه مجنون مرا

8. نقش پای ناقه هم آیینهٔ مقصد نماست

9. طرهٔ اوبسکه در خون دل ما غوطه زد

10. چون رگ‌گل‌شانه‌هم‌انگشت‌در رنگ حناست

11. در طریق جستجو هر نقش پایم قبله‌ای‌ست

12. غرقهٔ‌این‌بحر را، هر موج، محراب دعاست

13. می‌توان کردن ز بیرنگی سراغ هستی‌ام

14. ناله‌ام‌، آیینهٔ تمثال من لوح هواست

15. زین‌کدورت رنگ بنیادی‌که داری در نظر

16. سایه می‌بینی نمی‌فهمی‌که نورت زیرپاست

17. منت صیقل به صد داغ‌کدورت خفتن است

18. بی‌صفایی نیست تا آیینهٔ ما بی‌صفاست

19. سایه‌ایم از دستگاه ما سیه‌بختان مپرس

20. آنکه روزش از دل شب برنیامد روز ماست

21. احتیاج است آنچه بیماری مقررکرده‌اند

22. درد اگر بر دل‌گران است از تقاضای دواست

23. معنی آشفتگی بیدل ز زلف یارپرس

24. نسخهٔ فکر پریشان جمع در طبع رساست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* تا عهد تو دربستم عهد همه بشکستم
* بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان‌ها
شعر کامل
سعدی
* از باد مکش طره جانانه ما را
* زنجیر مجنبان دل دیوانه ما را
شعر کامل
کمال خجندی
* دلم هر لحظه از داغی به داغ دیگر آویزد
* چو بیماری که گرداند ز تاب درد بالین را
شعر کامل
صائب تبریزی