بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 453

1. زبان چو کج‌ روش افتد جنون بد مست است

2. قط محرف این خامه تیغ در دست است

3. زخلق شغل علایق حضورمردن برد

4. جدا افتاد سر از تن به فکر پابست است

5. جهان چو معنی عنقا به فهم‌ کس نرسید

6. که این تحیر گل‌ کرده نیست یا هست است

7. کمان همت وارسته ناوکی داری

8. ز هرچه درگذری حکم‌صافی شست‌است

9. به زیرچرخ مشو غاقل ازخم تسلیم

10. ز خانه‌ای‌که تو سر برکشیده‌ای‌پست است

11. به‌گوش عبرت ازپن پرده می‌رسد آواز

12. که نقش طاقچهٔ رنگ پر تنک بست است

13. کشاکش نفس از ما نمی‌رود بیدل

14. درین‌محیط همه ماهی‌ایم و یک شست است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خلاف نفس کلید در بهشت بود
* به هر چه نفس تولا کند تبرا کن
شعر کامل
صائب تبریزی
* بنشین یک نفس ای فتنه که برخاست قیامت
* فتنه نادر بنشیند چو تو در حال قیامی
شعر کامل
سعدی
* چون طره عنبر شکنش در شکن افتد
* از سنبل تر سلسله برنسترن افتد
شعر کامل
خواجوی کرمانی