بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 489

1. عشرت موهوم هستی‌کلفت دنیا بس است

2. رنگ این‌گلزار خون‌گردیدن دلها بس است

3. نشئهٔ خوابی‌ که ما داربم هرجا می‌رسد

4. فرش مخمل‌گر نباشد بستر خارا بس است

5. آفت دیگر نمی‌خواهد طلسم اعتبار

6. چون شرر برق نگاهی خرمن ما را بس است

7. انقلاب دهر دیدی‌گوشه می‌باید گرفت

8. عبرت احوال‌ گوهر شورش دریا بس است

9. می‌شود زرپن بساط شب‌، ز نور روی شمع

10. رونق بخت سیه پرواز رنگ ما بس است

11. حسن‌بی‌پرواست‌، اینجا قاصدی‌درکار نیست

12. نامهٔ احوال مجنون طرهٔ لیلا بس است

13. آگهی مستغنی‌ست از فکر سودای شهود

14. دیده ی بینا اگر نبود دل دانا بس است

15. مطربی در بزم مستان‌گر نباشدگو مباش

16. نی‌نواز مجلس می‌گردن مینا بس است

17. پیچش آهی دلیل وحشت دل می‌شود

18. گردبادی چین طراز دامن صحرا بس است

19. سلطنت وهم است بیدل خاکسار عجز باش

20. افسر ما چون ره خوابیده نقش پا بس است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست
* آن جا جز آن که جان بسپارند چاره نیست
شعر کامل
حافظ
* سلطان که خشم گیرد بر بندگان حضرت
* حکمش رسد ولیکن حدی بود جفا را
شعر کامل
سعدی
* نمی دانند اهل غفلت انجام شراب آخر
* به آتش می رود این غافلان از راه آب آخر
شعر کامل
صائب تبریزی