غزل شمارهٔ 521
1. چشم بیدار طرب مایهٔ سامانگل است
2. در نظر خوابت اگر سوخت چراغانگل است
3. آب و رنگ دگر از فیض جنون یافتهایم
4. عرض رسوایی ما چاکگریبانگل است
5. عشرت رفته درین باغ تماشا دارد
6. خندههای سحر آغوش پریشانگل است
7. یکنگه مشق تماشای طرب مفت هوس
8. غنچه در مهد بهپرداز دبستان گل است
9. داغ بیطاقتی کاغذ آتش زدهایم
10. رفتن از خود چقدر سیر خیابانگل است
11. اشک ما موج تبسمکدهٔ شوخی اوست
12. شور شبنم نمکی از لب خندانگل است
13. فرصت عیشدرین باغ نچیدهست بساط
14. رنگ گردیست ز پاییکه به دامانگل است
15. نشوی بیهوده تهمتکش جمعیت دل
16. غنچه هم در شکن ببستن پیمانگل است
17. تو هم از نالهٔ بلبل نشستن آموز
18. صحن این باغ پر از خانه بهدوشان گل است
19. رنگ و بو در نظرت چند نقاب آراید
20. با خبر باش همین صورت عریانگل است
21. یاد ما حسن تو را آینهٔ استغناست
22. نالهٔ بلبل بیدل علمشانگل است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده