غزل شمارهٔ 53
1. خدا چو شمع دهد جرأت آب دیدهٔ ما را
2. که افکند ته پاگردنکشیدهٔ ما را
3. شهید تیغ تغافل بر آستانکه نالد
4. تظلمیست چو اشک از نظر چکیدهٔ ما را
5. چه دشت و درکه نکردیم قطع درپی فرصت
6. کسی نداد سراغ آهوی رمیدهٔ ما را
7. نداشتیم به وهم آنقدر دماغ تپیدن
8. به باد داد نفس خاک آرمیدهٔ ما را
9. به انفعال رسیدیم از فسون تعلق
10. به رخ فکند حیا دامن نچیدهٔ ما را
11. مگر به محکمهٔ دل یقین شود حق وباطل
12. گواهکیست حدیث ز خود شنیدهٔ ما را
13. نبرد همتکس از تلاشگوی تسلی
14. بیفکنید درتن ره شر بریدهٔ ما را
15. زربشه تا به ثمر صدهزارمرحله طی شد
16. کهکرد این همه قاصد به خود رسیدهٔ ما را
17. مژه زهم نگشودیم تا چکد نم اشکی
18. گداخت شرم رقمکلک شق ندیدهٔ ما را
19. مباد تا به ابد نالد و خموش نگردد
20. به یاد شمع مده صبح نادمیدهٔ ما را
21. مقیمگوشهٔ نقش قدم شویم وگرنه
22. درکه حلقهکند پیکر خمیدهٔ ما را
23. نهفته است قضا سرنوشت معنی بیدل
24. رقمکجاست مگر خطکشی جریدهٔ ما را
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده