غزل شمارهٔ 564
1. سیر بهار این باغ از ما تمیزخواه است
2. اما کسی چه بیند آیینه بینگاه است
3. در شبههزار هستی تزویر میتراشیم
4. آبیکه ما نداریم هرجاست زیر کاه است
5. گرد بنای عجز است زبر و بم تعین
6. تا پستشد نفس شد چون شد بلند آه است
7. فقر و غنایهستی نامیستهرزه مخروش
8. عمریست بر زبانها درویش نیز شاه است
9. پرواز آرزوها ما را به خواری افکند
10. دودی که در سر ماست گر بشکند کلاه است
11. خواهی بر آسمان تاز، خواهی به خاک پرداز
12. ایگرد هرزه پرواز واماندگی پناه است
13. رنگی درین گلستان، مقبول مدعا نیست
14. مژگان گشودن اینجا دست ردّ نگاه است
15. انکار درد ظلم است از محرمان الفت
16. تا آه عقده دل واکرد واه واه است
17. زاهد تو هم برافروز شمع غرور طاعت
18. رحمت درین شبستان پروانهٔگناه است
19. جایی که حسن یکتا، دارد نقاب غیرت
20. آیینهداری ما حرف کتان و ماه است
21. با آفتاب تابان این سایهها چه سازند
22. جرم فنای ما را آن جلوه عذرخواه است
23. تا زندگیست زین بزم چون شمع بایدت رفت
24. ای مرده ی اقامت منزل کحاست راه است
25. از نقش این دبستان تا سرنوشت انسان
26. هر نامهای که خواندیم تحریر آن سیاه است
27. بیدل به هرچه پیچید دل غیر داغ کم دید
28. این محفل کدورت آیینهای و آه است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده