غزل شمارهٔ 576
1. دل عمرهاست آینه ترتیب داده است
2. ای ناز مشق جلوه که این صفحه ساده است
3. تا دیده سجدهای به خیالت ادا کند
4. صد سر به کسوت مژه گردن نهاده است
5. از محو جلوه،گر همه تمثال برکشد
6. حیرت مقام جوهر آیینه داده است
7. زحمتکش ستمکدهٔ ناتوانیام
8. بار جهان چو سایه به دوشم فتاده است
9. در عرصهای که رخش خرامت جنون کند
10. گل گر سوار رنگ برآید پیاده است
11. ما را خیال آن مژه افسون بیخودیست
12. از رشتههای تاک مگو موج باده است
13. گو تنگ باش دیدهٔ خست نگاه عقل
14. دشت جنون و دامن صحر گشاده است
15. عجز و غرور خلق گر آید به امتحان
16. پرواز های ذره زگردون زیاده است
17. مشق ستم ز طینت ظالم نمیرود
18. زور کمان دمی که نمانده کباده است
19. چون شمع منع سر به هواتازیات نکرد
20. از پا نشستنیکه به پیش ایستاده است
21. نقش جهان نتیجهٔ اندیشه دوییست
22. نیرنگ شخص و آینه تمثالزاده است
23. روزی دو از هوس تو هم ای وهم پرفشان
24. عنقا در آشیان مگس بیضه داده است
25. بیدل چوشمع بر خط تسلیم خاک شو
26. ای پر شکسته! در قفس آتش فتاده است
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده