غزل شمارهٔ 634
1. گداز امن درین انجمن کم افتادست
2. به خانهای که تویی سقف آن خم افتادست
3. ز سعی اگر همه ناخن شوی چه خواهیکرد
4. گره به رشتهٔ تدبیر محکم افتادست
5. مگر به سجده توان پیش برد ناز غرور
6. که همچو شمع سر ازپا مقدم افتادست
7. جهان تلاش لگدکوب یکدگر داره
8. چو سبحه قافلهها درپی هم افتادست
9. ازین قیامت توفان نفس مگوی و مپرس
10. کجاست آدمی، آتش به عالم افتادست
11. مباد زان لب خامش سوال بوسهکنی
12. غرور تیغ تغافل تنک دم افتادست
13. فناست آنچه ز علم و عیان به جلوه رسید
14. هنوز صورت انجام مبهم افتادست
15. ز نقش پا به جبین وارسید ونوحه کنید
16. نگین ماست که یکسر ز خاتم افتادست
17. یکی است پست و بلند بنای هستی ما
18. به خاک، سایهٔ نقش قدمکم افتادست
19. سراغ وحشت فرصت ز اشک ماگیرید
20. سحر ز باغ گذشتهست شبنم افتادست
21. صبا درین چمن از غنچهها نقاب مدر
22. سر همه به گریبان ماتم افتادست
23. کباب آتش بی دردی ام مکن یارب
24. به حق دیده بیدل که بی نم افتادست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده