غزل شمارهٔ 637
1. خم مکن در عرض حاجت تا توانی پشت دست
2. اینقدرها برنمیدارد گرانی پشت دست
3. شوکت ملک و ملک تا اوج اقبال فلک
4. جمله پامال است هرگه میفشانی پشت دست
5. تا کی از ترک کلاه آرایش اندیشیدنت
6. معنیی دارد نه صورت آنچه خوانی پشت دست
7. عمرها شد انتظار ضعف پیری میکشم
8. تا زنم ازپیکر خم برجوانی پشت دست
9. دعوی قدرت جهانی را زپا افکنده است
10. پهلوانی، بر زمینگر میرسانی پشت دست
11. از بیاض چشم قربانی چه استغنا دمید
12. کاین ورق افشاند برلفظ ومعانی پشت دست
13. سعی آزادی حریف دامگاه وهم نیست
14. تاکجاگیرد عیار پرفشانی پشت دست
15. عهدهٔ کار ندامت بار دوشم کردهاند
16. عمرها شد میگزم از ناتوانی پشت دست
17. قطع آثار ندامت نیست ممکن زین بساط
18. حرص دندان دارد و دنیای فانی پشت دست
19. غیر استغنا علاج زحمت اسباب نیست
20. پشت پاییگر نباشد، تا توانی پشت دست
21. ازکفم بیدل نمیدانم چهگل دامنکشید
22. کز ندامتکردم آخر ارغوانی پشت دست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده