غزل شمارهٔ 654
1. جوشحرصاز یأس منآخر ز تابوتب نشست
2. گرد سودنهای دستم بر سر مطلب نشست
3. نیست هرکس محرم وضع ادبگاه جمال
4. برتبسمکرد شوخی خط برون لب نشست
5. مگذرید از راستیها ورنه طبعکج خرام
6. میرسد جاییکه باید بر دم عقرب نشست
7. طالع دون همتان خفتهست در زیر زمین
8. بر فلک باور ندارم از چنینکوکبنشست
9. دوستان باید به یاد آرند تعظیم وفاق
10. شمع هم در انجمن بعد ازوداع شب نشست
11. بیش از این بر پیکر بیحس مچینید اعتبار
12. مشتخاکیگل شدو چونخشتدر قالبنشست
13. شکر عزت هرقدر باشد به جا آوردنیست
14. بوسهداد اول رکاب آنکسکه بر مرکب نشست
15. روز اول آفرینشها مقام خود شناخت
16. آفرین بروصف و لعنت بر زبانسبنشست
17. انفعال است اینکه بنشاند غبار طبع ظلم
18. هرکجا تبخالهایگلکرد شورتبنشست
19. میکشیکردیم و آسودیم از تشویش وهم
20. کرد چندین مذهب از یکجرعهٔ مشربنشست
21. بیدل ازکسب ادب ظلم است بر آزادگی
22. نالهدارد بازی طفلیکه درمکتب نشست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده