غزل شمارهٔ 658
1. چون حبابمشیشهٔ دل هرکجا خواهد شکست
2. آن سوینه محفل امکان صدا خواهد شکست
3. ناتوانی گر به این سامان بساطآرا شود
4. عالمی طرفکلاه از رنگ ما خواهد شکست
5. سعی افسرگر سر ما را ز سودا وانداشت
6. آبله در دامن تسلیم پا خواهد شکست
7. صبرکن ای شیشه بر سنگ جفای محتسب
8. گردن این دشمن عشرت، خدا خواهد شکست
9. از تعصب، جاهلان دین هدا را دشمنند
10. عاقبت در چنگاینکوران عصا خواهدشکست
11. فصلگل ارباب تقوا را ز مستی چاره نیست
12. توبه موج باده خواهدگشت یا خواهد شکست
13. از تلاش ناتوانان حکم جرأت بردهاند
14. رنگما گر نشکندخود را کهرا خواهدشکست؟
15. بر فسونهای امل مغرور جمعیت مباش
16. عمر معشوق است و پیمان وفا خواهد شکست
17. سخت دشوار است منع وحشت آزادگان
18. سرمهگرددکوه اگر رنگ صدا خواهد شکست
19. دورگردونگر بهکام ما نگرددگو مگرد
20. ناامیدی هم خمار مدعا خواهد شکست
21. برگگل ظلم است اگر خواهی بر آتش داشتن
22. دست بر خونم مزن رنگ حنا خواهد شکست
23. ما به امید شکست توبه بیدل زندهایم
24. سخت پرهیزیستگر بیمار ما خواهدشکست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده