غزل شمارهٔ 68
1. پرتو آهی ز جیبتگل نکرد ای دل چرا
2. همچو شمعکشتهبینوری درینمحفل چرا
3. مشتخون خود چوگل باید بهروی خویش ریخت
4. بیادب آلودهسازی دامن قاتل چرا
5. خاک صد صحرا زدی آب از عرقهای تلاش
6. راه جولان هوسکامی نکردیگل چرا
7. منزلت عرض حضوراست ومقامت اوج قرب
8. نور خورشیدی به خاک تیرهٔ مایل چرا
9. سعی آرامت قفس فرسودة ابرامکرد
10. سر نمیدزدی زمانی در پر بسمل چرا
11. چون سلیمان همگره بر باد نتوانست زد
12. ای حباب این سرکشی بر عمر مستعجل چرا
13. نیست از جیب تو بیرونگوهر مقصود تو
14. بیخبر سر میزنی چون موج بر ساحل چرا
15. جلوهگاه حسن معنی خلوت لفظ است و بس
16. طالب لیلی نشیند غافل ازمحمل چرا
17. تا بهکی بیمدعا چون شمع باید رفتنت
18. جادهٔ خود را نسازی محو در منزل چرا
19. بر دو عالم هر مژه برهم زدن خط میکشی
20. نیست یکدم نقش خویش از صفحهات زایل چرا
21. جود اگر در معرض احسان تغافل پیشه نیست
22. میدرد حاجت گریبان از لب سایل چرا
23. گوهر عرض حباب آیینهدار حیرت است
24. ای طلبم دل عبثگلکردهای بیدل چرا
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده