غزل شمارهٔ 690
1. دل در قدم آبله پایانکه شکستهست
2. اینشیشه بههرکوهو بیابانکه شکستهست
3. جز صبر به آفات قضا چاره نشاید
4. در ناخن تدبیر نیستانکه شکستهست
5. با سختی ایام درشتی مفروشید
6. ایبیخبران سنگ به دندانکه شکستهست
7. گر ناز ندارد سر سوتش غبارم
8. دامان تو، ای سرو خرامانکه شکستهست
9. هر سو چمنآرایی نازیست درین باغ
10. آیینه به این رنگ گلافشانکه شکستهست
11. گل بیتپشی نیست جگرداری رنگش
12. جز خنده بر اینزخم نمکدانکه شکستهست
13. گرعجز عنانگیر ز خود رفتن من نیست
14. رنگم چوگلشمع پریشانکه شکستهست
15. با چاک جگر بایدم ازخویش برون جست
16. چونصبحبهرویم در زندانکه شکستهست
17. کر موج ندارد تب وتاب نم اشکم
18. در چشممحیط اینهمهمژگانکه شکستهست
19. عمریست جنونمیکنم از خجلت افلاس
20. دستیکه ندارم به گریبانکه شکستهست
21. هر ذره جنون چشمی از دیدهٔ آهوست
22. آیینهٔ مجنون به بیابانکه شکستهست
23. بیدل نفسی چند فضولیکن وبگذر
24. بر خوانکریمان دل مهمانکه شکستهست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده