غزل شمارهٔ 704
1. نالهها داریم و کس زین انجمن آگاه نیست
2. آنچه دل می خوهد از اظهار مطلب آه نیست
3. امتحان صد بار طیکرد از زمین تا آسمان
4. هیچ جا چون گوشهٔ بیمطلبی دلخواه نیست
5. عالمی چون موج گوهر میرود غلتان ناز
6. پیش پای ما تأمل گر نباشد چاه نیست
7. هرچه را از دور می بینی سیاهی میکند
8. سعی بینشگر قریب افتدکلف در ما یست
9. در عملهایی که جز خجلت ندارد شهرتش
10. کم مدان آگاهیات گر دیگری آگاه نیست
11. هم تو در هر امر بهر خویش تأیید حقی
12. هرکجا باشی کسی غیر از خودت همراه نیست
13. بر بقای ما فنا بست از عدم غافل شدن
14. آینهگر صاف باشد روزکس بیگاه نیست
15. چشمبند عرصهٔ یکتایی ام دیوانه کرد
16. هر چه میبینم غبار لشکر است و شاه نیست
17. در عدم هم گرد حسرت های دل پر میزند
18. من رهی دارم که گر منزل شوم کوتاه نیست
19. از امل تا چند آن سوی قیامت تاختن
20. بیخبر در منزلی ره را به منزل را نیست
21. اختیار فقرت از آفات شهرت رستن است
22. دستگاه مفلسی خفّتکش افواه نیست
23. نور دل خواهی غبار طبع مظلومان مباش
24. بایدت آیینه جایی بردکانجا آه نیست
25. هرکجا جزویست در آغوش کل خوابیده است
26. دشمن کیفیت مینا ز سنگ آگاه نیست
27. وحدت آهنگان رفیق کاروان غیرتند
28. آنکه با ما میرود با هیچکس همرا نیست
29. بیدل از افسانهپردازان این محفل مباش
30. شمع را غیر از زبان چرب خود جانکاه نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده