غزل شمارهٔ 712
1. غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست
2. تو خود تویی به کجا رفتهای خیال تو چیست
3. جهات دهر یک آغوش انس دارد و بس
4. به جز سیاهی مژگان رم غزال تو چیست
5. مبحیط عشق ندامتگهر نمیباشد
6. جز این عرق که تو پیدایی انفعال تو چیست
7. به عالمکروی ششجهت مساوات است
8. چو آفتاب بقایت چه و زوال تو چیست
9. به پیچ و تاب چو شمع از خودت برآمدنی
10. درین حدیقه دگر ربشهٔ نهال تو چیست
11. مآل شاه و گدا ناامیدیست اینجا
12. شکستگی هوسی، چینی و سفال تو چیست
13. گذشت عمر به پرواز وهم عنقایت
14. دمی بهخود نرسیدیکه زیر بال تو چیست
15. به روی پرتو مهر از خرام سایه مپرس
16. تأملیکه درین عرصه پایمال تو چیست
17. جهان مطلقی از فهم خود چه میخواهی
18. به علم اگر همه گردون شدی کمال تو چیست
19. نبودی، آمدهای، نیستی و میآیی
20. نه ماضیی و نه مستقبلیست حال تو چیست
21. به وهم چشمه چو آیینه خون مخور بیدل
22. نمی برون نتراویدهای زلال تو چیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده