غزل شمارهٔ 746
1. هیچکس چون من درین حرمانسرا ناشاد نیست
2. عمر در دام و قفس ضایع شد و صیاد نیست
3. کیست تا فهمد زبان بینواییهای من
4. از لب زخمم همین خون میچکد فریاد نیست
5. آسمانی در نظر داریم وارستن کجاست
6. در خیال این شیشه تا باشد پری آزاد نیست
7. با نفسگردد مقابلکاش شمع اعتبار
8. در زمین پست میسوزبم کانجا باد نیست
9. موج و کف مشکل که گردد محرم قعر محیط
10. عالمی بیتاب تحقیق است و استعداد نیست
11. زشتی ما را به طبع روشن افثادستکار
12. هرکجا آیینهپردازیست زنگی شاد نیست
13. طفل بازیگوش نسیانگاه سعی غفلتیم
14. هرچه خواندیم از دبیرستان عبرت، یاد نیست
15. هرچه باشی ناگزیر وهم باید بودنت
16. خاکشو، خون خور، طبیعت قابل ارشاد نیست
17. سجده پابرجاست از تعمیر عجز آگاه باش
18. غیرنقش پا شدن خشتی درین بنیاد نیست
19. پیکر خاکی به ذوق نیستی جان میکند
20. تا نگردد سوده سنگ سرمه بیفریاد نیست
21. دعوت آفاق کن گر جمع خواهی خاطرت
22. سیل تا مهمان نگردد خانهات آباد نیست
23. خفت تغییر برتمکین ما نتوانگماشت
24. انفعال بال و پر در بیضهٔ فولاد نیست
25. عشق گاهی قدردان درد پیدا میکند
26. بیستون گر تا ابد نالد دگر فرهاد نیست
27. بینشان رنگیم و تصویر خیالی بستهایم
28. حیرت آیینه نقش خامهٔ بهزاد نیست
29. حرف جرأت، خجلت تسلیم کیشان وفاست
30. هر چه باداباد اینجا، هر چه باداباد نیست
31. ضعف پهلو بر کمر میباید از هستی گذشت
32. شمع اگر تا پای خود دارد سفر بیزاد نیست
33. انتخاب فطرت دیوان بیدل کردهایم
34. معنیاش را غیر صفر پوچ دیگر صاد نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده