بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 783

1. رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست

2. یعنی پر شکسته به جایی رسنده نیست

3. عمری‌ست موج گوهر ما آرمیده است

4. نبض نگه به دیده حیران جهنده نیست

5. افتاده‌ایم در قدم رهروان بس است

6. ما راکه همچو آبله پای دونده نیست

7. گرد نیازم از سرکویت‌ کجا روم

8. بسمل اگر پری بفشاند پرنده نیست

9. حسرت به نام بوسه عبث فال می‌زند

10. نقش تبسمی به نگین تو کنده نیست

11. از حرص بی‌قناعتی خاکیان مپرس

12. تا نام بندگی است خدایی بسنده نیست

13. بگذار تا هوس پر و بالی زند به هم

14. آنجاکه جلوه است نظرها رسنده نیست

15. می‌تازد از قفای هم اجزای کاینات

16. این مشت خاک غیر عنان فکنده نیست

17. چون سایه باش یک قلم آیینهٔ نیاز

18. آن را که سجده جزو بدن نیست بنده نیست

19. چون صبح این دری ‌که به رویت‌ گشوده‌اند

20. پاشیدن غبار نفسهاست خنده نیست

21. ای بیکسی بنال به دردی‌که خون شوی

22. عمری‌ست رنگ باخته‌ایم وپرنده نیست

23. بیدل چه انتظار وکدام آرزوی وصل

24. چشم به خواب رفتهٔ بختم پرنده نیست


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سپهری که پشت مرا کرد کوز
* نشد پست و گردان بجایست نوز
شعر کامل
فردوسی
* بس که در جان فگار و چشم بیدارم تویی
* هر که پیدا می شود از دور پندارم تویی
شعر کامل
جامی
* بلبلی را که به دیدار ز گل قانع شد
* در اگر بسته شود رخنه دیواری هست
شعر کامل
صائب تبریزی