غزل شمارهٔ 805
1. گرمرفتاری که سر در راه آن یکتا گذاشت
2. گام اول چون شرر خود را به جای پاگذشت
3. وارث دیگر ندارد دودمان زندگی
4. هرکهحسرتبرد اپنجا عبرتیبر ماگذاشت
5. درتماشای تو چون آبینه از جنس شعور
6. آنچه با ما بود حیرت بود و چشمی واگذاشت
7. الوداع ای نغمهٔ فرصت، کز افسون امل
8. عشرت امروز ما بنیاد بر فردا گذاشت
9. بینیازیهای یأس از بهر ما سامان نکرد
10. آنقدر دستی که نتوان دامن دلها گذاشت
11. بعد ازین دربند گوهر خاک میباید شدن
12. قطر ما رقص موجی داشت در دریاگذاشت
13. درگداز خود چو اخگر فیض مرهم دیده ایم
14. میتوان خاکستر ما را به داغ ما گذاشت
15. همت ما را دماغ بینشانی هم نبود
16. خودنمایی اینقدر سر در پی عنقا گذاشت
17. سجده شکر فنا خاص جبین شمع نیست
18. هرکه طیکرد این بیابان سر به زیر پا گذاشت
19. جور طفلان هم بهار راحت دیوانه است
20. سر به سنگی مینهد گر دامن صحرا گذاشت
21. گر عروج آهنگی، از زندانگهگردون برآ
22. می سراپا نشئه شد تا دامن مینا گذاشت
23. شب ز برق بیخودی چونکاغذ آتشزده
24. سوختم چندانکه داغت بر تن من جاگذاشت
25. چو سپند از درد و داغ بیکسیهایم مپرس
26. دود آهی داشتم رفت و مرا تنها گذاشت
27. هرکه زد بیدل به سیر وادی حیرت قدم
28. گام اول حسرت رفتن چو نقش پا گذاشت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده