غزل شمارهٔ 875
1. نسزد به وضع فسردگی ز بهار دل مژه بستنت
2. که گداخت جوهر رنگ و بو به فشار غنچه نشستنت
3. مکش ای حباب بقا هوس، الم ستمگری نفس
4. چقدر گره به دل افکند خم و پیچ رشته گسستنت
5. به تکلف قدح هوس سر وبرگ حوصله باختی
6. نرسیده نشئهٔ همتی ز ترنگ ذوق شکستنت
7. چه نمود فرصت بیش وکمکه رمیدی از چمن عدم
8. ننشست رنگ تاملی چوشراربرزخ جستنت
9. تو نوای محفل غیرتی ز چه روفسردهٔ غفلتی
10. نفسی که زخمه به تار زد که نبود اشارهٔ رستنت
11. همه دم ز قلزم کبریا تب شوق میزند این صلا
12. که فریب موج گهر مخور ز دو روزه آبله بستنت
13. چه وفاست بیدل سختجان که دم جدایی دوستان
14. جگر ستمزده خون شود ز حیای سینه نخستنت
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده