بیدل دهلوی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 982

1. بیا ای شعله تا دل فال وصلی از تو بردارد

2. که این شمع خموش امشب نگاهی در سفر دارد

3. تماشاگاه معدومی ز من چیده‌ست سامانی

4. که هر کس چشم می‌پوشد ز خود بر من نظر‌ دارد

5. به دوش هر نفس از دلگرانی محملی دارم

6. مگر سعی شرر این کوه را از خاک بردارد

7. به بو‌ی مژدهُ وصلت دل از خود رفته است اما

8. چنان نام تو می‌پرسد که پندارم خبر دارد

9. نجوشد منت غیر، از ادای مدعای من

10. به‌گاه ناله‌، مکتوب من از خود نامه بردارد

11. به نومیدی هوس آوارهٔ صد گلشن امیدم

12. من و وامانده پروازی‌که در هر رنگ پر دارد

13. به هم چسبیدن مژگان به کنج فقر می‌گوید

14. که نی هرچند صرف بوریا گردد شکر دارد

15. تو از کیفیت اقبال فقر آگه نه‌ای ورنه

16. طلسم بی‌دری از هر طرف آیند در دارد

17. بهار جلوه از کف می‌رود فرصت غنیمت دان

18. اگر رنگ است و گر بو دامن‌ گل برکمر دارد

19. نگه در چشم آهو آب شد از رشک قربانی

20. که تیغش‌ گر کند رحمی شب ما هم سحر دارد

21. نوای ‌قمری و بلبل مکرر شد درین‌ گلشن

22. تو اکنون ناله‌ کن بیدل که آهنگت اثر دارد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* شعر حافظ همه بیت الغزل معرفت است
* آفرین بر نفس دلکش و لطف سخنش
شعر کامل
حافظ
* زهی عشق زهی عشق که ما راست خدایا
* چه نغزست و چه خوبست و چه زیباست خدایا
شعر کامل
مولوی
* یار باید که هر چه یار کند
* بر مراد خود اختیار کند
شعر کامل
سعدی