ابن حسام خوسفی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 159

1. نگار من که میان بسته ام به خدمت او

2. هزار شکر که مستظهرم بهمَّت او

3. اگر چه در قدمش همچو سایه بی قدرم

4. ز فرق ما مرواد آفتاب دولت او

5. لبش به دور ازل جرعه ای به ما بخشد

6. نمی رود ز مذاقم هنوز لذت او

7. اگر چه در لبش آب حیات موجود است

8. بسوخت سینه من زآتش محبت او

9. بدین قدم نتوانم که راه او پویم

10. بدین زبان نتوانم شمرد نعمت او

11. کدام سر که توانم فکند در پایش

12. کدام دیده که بینا شود به طلعت او

13. حواله گر بسوی کعبه گر خرابات ست

14. تو دم مزن که برون نیست از مشیَّت او

15. مراد گوشه نشینان نعیم حور و قصور

16. مراد ما همه او هرکسی و نیّت او

17. ز یمن موکبش ابن حسام زنده شود

18. گر اتّفاق گذر افتدش بتربت او


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* سحر به بوی گلستان دمی شدم در باغ
* که تا چو بلبل بی‌دل کنم علاج دماغ
شعر کامل
حافظ
* عندلیبی راکه ازگل با خیال گل خوش است
* هیچ باغ دلگشایی نیست چون چاک قفس
شعر کامل
صائب تبریزی
* غم زمانه به بی حاصلان ندارد کار
* زنند سنگ به نخلی که بارور باشد
شعر کامل
صائب تبریزی