ابن حسام خوسفی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 69

1. چشم تو تیر غمزه چو اندر کمان نهاد

2. جانا به قصد خون دل ناتوان نهاد

3. گفتم حدیث آن لب شیرین ادا کنم

4. مُهر سکوت، لعل تواَم بر دهان نهاد

5. یارای گفتنم زدهان تو نیست هیچ

6. طبع لطیف اگر چه مرا خرده دان نهاد

7. چشمت به فتنه خانه ی مردم خراب کرد

8. نتوان دگر بهانه بر آخر زمان نهاد

9. دل در میان دوست به مویی خیال بست

10. باریک نکته ایست که دل در میان نهاد

11. دندان به آرزوی لبش تیزکرد کام

12. گفتا که بر رطب نتوان استخوان نهاد

13. دیگر مخوان به صومعه ابن حسام را

14. کو سربر آستانه ی پیر مغان نهاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
* غم نمی گردد جدا از جان مسکینم هنوز
شعر کامل
رهی معیری
* در هر کمین که آن ترک تیر از کمان گشاید
* دل را هدف توان ساخت جان را سپر توان کرد
شعر کامل
فروغی بسطامی
* آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
* خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
شعر کامل
حافظ