شمارهٔ 169-بوی گل
1. حوری به کنج گلشن جنت تپید و گفت
2. ما را کسی ز آنسوی گردون خبر نداد
3. ناید بفهم من سحر و شام و روزو شب
4. عقلم ربود این که بگویند مرد و زاد
5. گردید موج نکهت و از شاخ گل دمید
6. پا اینچنین به عالم فردا و دی نهاد
7. وا کرد چشم و غنچه شد و خنده زد دمی
8. گل گشت و برگ برگ شد و بر زمین فتاد
9. زان نازنین که بند ز پایش گشاده اند
10. آهی است یادگار که بو نام داده اند
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده