اقبال لاهوریپیام مشرق (فهرست)

شمارهٔ 183-کرمک شبتاب

1. یک ذره بی مایه متاع نفس اندوخت

2. شوق این قدرش سوخت که پروانگی آموخت

3. پهنای شب افروخت

4. وامانده شعاعی که گره خورد و شرر شد

5. از سوز حیاتست که کارش همه زر شد

6. دارای نظر شد

7. پروانهٔ بیتاب که هر سو تک و پو کرد

8. بر شمع چنان سوخت که خود را همه او کرد

9. ترک من و تو کرد

10. یا اخترکی ماه مبینی به کمینی

11. نزدیک تر آمد بتماشای زمینی

12. از چرخ برینی

13. یا ماه تنک ضو که بیک جلوه تمام است

14. ماهی که برو منت خورشید حرام است

15. آزاد مقام است

16. ای کرمک شب تاب سراپای تو نور است

17. پرواز تو یک سلسلهٔ غیب و حضور است

18. آئین ظهور است

19. در تیره شبان مشعل مرغان شب استی

20. آن سوز چه سوز است که در تاب و تب استی

21. گرم طلب استی

22. مائیم که مانند تو از خاک دمیدیم

23. دیدیم تپیدیم ، ندیدیم تپیدیم

24. جائی نرسیدیم

25. گویم سخن پخته و پرورده و ته دار

26. از منزل گم گشته مگو پای بره دار

27. این جلوه نگه دار


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* حریم عشق را درگه بسی بالاتر از عقل است
* کسی آن آستان بوسد که جان در آستین دارد
شعر کامل
حافظ
* بشنو این نی چون شکایت می‌کند
* از جداییها حکایت می‌کند
شعر کامل
مولوی
* تو هیچ عهد نبستی که عاقبت نشکستی
* مرا بر آتش سوزان نشاندی و ننشستی
شعر کامل
سعدی