اقبال لاهوریپیام مشرق (فهرست)

شمارهٔ 191-تنهائی

1. به بحر رفتم و گفتم به موج بیتابی

2. همیشه در طلب استی چه مشکلی داری؟

3. هزار لولوی لالاست در گریبانت

4. درون سینه چو من گوهر دلی داری؟

5. تپید و از لب ساحل رمید و هیچ نگفت

6. به کوه رفتم و پرسیدم این چه بیدردیست؟

7. رسد بگوش تو آه و فغان غم زده ئی

8. اگر به سنگ تو لعلی ز قطرهٔ خونست

9. یکی در آبه سخن با من ستم زده ئی

10. بخود خزید و نفس در کشید و هیچ نگفت

11. ره دراز بریدم ز ماه پرسیدم

12. سفر نصیب ، نصیب تو منزلی است که نیست

13. جهان ز پرتو سیمای تو سمن زاری

14. فروغ داغ تو از جلوهٔ دلی است که نیست

15. سوی ستاره رقیبانه دید و هیچ نگفت

16. شدم بحضرت یزدان گذشتم از مه و مهر

17. که در جهان تو یک ذره آشنایم نیست

18. جهان تهی ز دل و مشت خاک من همه دل

19. چمن خوش است ولی درخور نوایم نیست

20. تبسمی بلب او رسید و هیچ نگفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گردون دهان شیر ز خوی پلنگ توست
* با کاینات صلح کن آنگه صفا ببین
شعر کامل
صائب تبریزی
* فارغی از قدر جوانی که چیست
* تا نشوی پیر ندانی که چیست
شعر کامل
نظامی
* من که خدمت کرده ام رندان دُرد آشام را
* کی شمارم پخته وضع زاهدان خام را
شعر کامل
جامی