شمارهٔ 258-اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست
1. اگرچه زیب سرش افسر و کلاهی نیست
2. گدای کوی تو کمتر ز پادشاهی نیست
3. بخواب رفته جوانان و مرده دل پیران
4. نصیب سینهٔ کس آه صبحگاهی نیست
5. به این بهانه بدشت طلب ز پا منشین
6. که در زمانهٔ ما آشنای راهی نیست
7. ز وقت خویش چه غافل نشسته ئی دریاب
8. زمانه ئی که حسابش ز سال و ماهی نیست
9. درین رباط کهن چشم عافیت داری
10. ترا به کشمکش زندگی نگاهی نیست
11. گناه ما چه نویسند کاتبان عمل
12. نصیب ما ز جهان تو جز نگاهی نیست
13. بیا که دامن اقبال را بدست آریم
14. که او ز خرقه فروشان خانقاهی نیست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده