اقبال لاهوریرموز بیخودی (فهرست)

شمارهٔ 11-حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه

1. شد اسیر مسلمی اندر نبرد

2. قائدی از قائدان یزد جرد

3. گبر باران دیده و عیار بود

4. حیله جو و پرفن و مکار بود

5. از مقام خود خبردارش نکرد

6. هم ز نام خود خبردارش نکرد

7. گفت می خواهم که جان بخشی مرا

8. چون مسلمانان امان بخشی مرا

9. کرد مسلم تیغ را اندر نیام

10. گفت خونتریختن بر من حرام

11. چون درفش کاویانی چاک شد

12. آتش اولاد ساسان خاک شد

13. آشکارا شد که جابان است او

14. میر سربازان ایران است او

15. قتل او از میر عسکر خواستند

16. از فریب او سخن آراستند

17. بوعبید آن سید فوج حجاز

18. در وغا عزمش ز لشکر بی نیاز

19. گفت ای یاران مسلمانیم ما

20. تار چنگیم و یک آهنگیم ما

21. نعره ی حیدر نوای بوذر است

22. گرچه از حلق بلال و قنبر است

23. هر یکی از ما امین ملت است

24. صلح وکینش ، صلح وکین ملت است

25. ملت ار گردد اساس جان فرد

26. عهد ملت می شود پیمان فرد

27. گرچه جابان دشمن ما بوده است

28. مسلمی او را امان بخشوده است

29. خون او ای معشر خیرالانام

30. بر دم تیغ مسلمانان حرام


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* دوستی با ناتوانان مایه روشندلی است
* موم چون با رشته سازد شمع محفل می شود
شعر کامل
صائب تبریزی
* دل از من برد و روی از من نهان کرد
* خدا را با که این بازی توان کرد
شعر کامل
حافظ
* باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
* موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
شعر کامل
حافظ