اقبال لاهوریزبور عجم (فهرست)

شمارهٔ 67-دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت

1. دگر ز ساده دلیهای یار نتوان گفت

2. نشسته بر سر بالین من ز درمان گفت

3. زبان اگرچه دلیر است و مدعا شیرین

4. سخن ز عشق چه گویم جز اینکه نتوان گفت

5. خوشا کسی که فرو رفت در ضمیر وجود

6. سخن مثال گهر بر کشید و آسان گفت

7. خراب لذت آنم که چون شناخت مرا

8. عتاب زیر لبی کرد و خانه ویران گفت

9. غمین مشو که جهان راز خود برون ندهد

10. که آنچه گل نتوانست مرغ نالان گفت

11. پیام شوق که من بی حجاب می گویم

12. به لاله قطره شبنم رسید و پنهان گفت

13. اگر سخن همه شوریده گفته ام چه عجب

14. که هر که گفت ز گیسوی او پریشان گفت


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گفت آن یار کز او گشت سر دار بلند
* جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد
شعر کامل
حافظ
* به کام تا نرساند مرا لبش چون نای
* نصیحت همه عالم به گوش من بادست
شعر کامل
حافظ
* برخیز طبیبا که دل‌آزرده‌ام امروز
* بگذار مرا، کز غم او مرده‌ام امروز
شعر کامل
هلالی جغتایی