شمارهٔ 87-سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
1. سخن تازه زدم کس بسخن وا نرسید
2. جلوه خون گشت و نگاهی بتماشا نرسید
3. سنگ می باش و درین کارگه شیشه گذر
4. وای سنگی که صنم گشت و به مینا نرسید
5. کهنه را در شکن و باز به تعمیر خرام
6. هر که در ورطهٔ «لا» ماند به «الا‘ نرسید
7. ایخوش آن جوی تنک مایه که از ذوق خودی
8. در دل خاک فرو رفت و بدریا نرسید
9. از کلیمی سبق آموز که دانای فرنگ
10. جگر بحر شکافید و به سینا نرسید
11. عشق انداز تپیدن ز دل ما آموخت
12. شرر ماست که برجست و به پروانه رسید
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده