فرخی سیستانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 21 - در تقاضا و مدح محمدبن محمودبن ناصر الدین گوید

1. ای همه ساله زخوی تو دل سلطان شاد

2. دل سلطان همه سال از خوی تو شادان باد

3. با علی خیزد هر کز تو بیاموزد علم

4. با عمر خیزد هر کز تو بیاموزد داد

5. زانکه استاد تو اندر همه کاری پدرست

6. چون پدر گشتی اندر همه کاری استاد

7. کیست کز نعمت زر تو و از بخشش تو

8. کار ویران شده خویش نکردست آباد

9. خوی نیکوی تو بر ما در اندوه ببست

10. در اندوه ببست و در شادی بگشاد

11. مر مرا باری از بخشش پیوسته تو

12. نشناسند همی خانه ز کرخ بغداد

13. لعبتان دارم شیرین سخن و رومی روی

14. مرکبان دارم ختلی گهر و تازی زاد

15. همه نیکویی دارم بکف از دو کف تو

16. بس نکویی که مرا بود از آن دو کف راد

17. روی آن جاه و بزرگی که ز تو یافته ام

18. زان قبا خواهم کردن که مرا خواهی داد

19. من قبای تو نه از بی ادبی خواسته ام

20. وین سخن نیز نه از بی ادبی کردم یاد

21. نه همی گویم چیزی کن کان خلق نکرد

22. نه همی گویم رسمی نه کان کس ننهاد

23. پدر تو ملک مشرق و سلطان جهان

24. دل و جانم را کرده ست بدینمعنی شاد

25. تو همان کن که پدر کرد که مداحانرا

26. آنچه داده ست مرآنرا ببزرگی بدهاد


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* از ثمر شیرین نسازی گر دهان خلق را
* سعی کن از سایه ات چون بید آساید کسی
شعر کامل
صائب تبریزی
* می کند کار خرد، نفس چو گردید مطیع
* دزد چون شحنه شود امن کند عالم را
شعر کامل
صائب تبریزی
* در کنج قفس چند کنی بال فشانی؟
* بس نیست ترا آنچه ز پرواز کشیدی؟
شعر کامل
صائب تبریزی