فرخی سیستانی_دیوانقصیده ها (فهرست)

شمارهٔ 33 - درمعنی عشق گوید

1. مرا، دی عاشقی گفت ای سخنور

2. میان عاشق و معشوق بنگر

3. نگه کن تا چه باید هر دوانرا

4. وزین دو کز تو پرسیدم بمگذر

5. چه خواهد دلبر از دلجوی بیدل ؟

6. چه خواهد عاشق از معشوق دلبر؟

7. چه دانی دوستی را حدو غایت ؟

8. مقدر باشد آن یا نامقدر؟

9. چه باشد علت کردار معشوق؟

10. بجای عاشقی معشوق پرور

11. مرا زینگونه فکرتهاست بسیار

12. اگر دانی سخنهاگو ازین در

13. مر او را گفتم: ای پرسنده! احسنت

14. نکو پرسیدی و زیبا ودرخور

15. بپرسیدی ز حد و غایت عشق

16. جوابی جزم خواهی و مفسر

17. می آن گویم که دانم، ور ندانم

18. مرا از جمله جهال مشمر

19. که داند عشق را هرگز نهایت

20. سؤالی مشکل آوردی و منکر

21. بر من عشق را غایت بجاییست

22. که کس کردنش نتواند مقرر

23. چنان باید که نکند هیچ عاشق

24. حدیث حاسد معشوق باور

25. بوقت خلوت اندر پیش معشوق

26. چو کهتر باشد اندر پیش مهتر

27. مسخر گشته معشوق باشد

28. وگر چه عالمش باشد مسخر

29. ز بهر دوستی بالای معشوق

30. پرستد سایه سرو و صنوبر

31. ز بهر رنگ و بوی جعد معشوق

32. نباشد ساعتی بی سنبل تر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* بلبل از شاخ گل افتد به زمین از مستی
* گر سحر بوی خوشت جانب گل‌زار آرند
شعر کامل
فروغی بسطامی
* با نسخۀ طبیب چه کار آن مریض را
* کز خون دیده شربت و از غم غذا کند
شعر کامل
جامی
* نصیب چرب زبانان شود حلاوت عمر
* همیشه صحبت بادام با شکر باشد
شعر کامل
صائب تبریزی