فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 110

1. بیابیا که دلم در هوات بیمار است

2. بخور غمم که سراپایم از غمت زار است

3. برس برس که زغمزه نماند جز نفسی

4. بوصل خویش بمن زس که عمر بسیار است

5. مرا زنور حضورت دمی ممان با من

6. که بیرخت نفسی گر برآورم نار است

7. بغیر تو چو نشینم دمی شوم تیره

8. زپیش تو روم از یکنفس دلم تار است

9. شوم صبور چو از تو سزای من هجران

10. اگر شوم زدرت دور جای من داراست

11. بغیر حرف تو حرفی اگر زنم یاوه است

12. بغیر کاری تو کاری اگر کنم بار است

13. بغیر یاد تو یادی اگر کنم تاوان

14. بغیر نام تو نامی اگر برم عار است

15. تو ای که کار نداری جمال خوبان بین

16. مرا مهم تر ازین کار و بار بسیار است

17. سپاه دیو نشسته است در کمینگه عمر

18. دلا مخسب که چشم حریف بیدار است

19. مجو گشاد ز زلفی که کج مج و تیره است

20. شفا مخواه زچشمی که مست و بیمار است

21. بهر چه مینگری روی حق در آن می بین

22. که از پرستش اغیار یار بیزار است

23. نوید چارهٔ بیچارگان بفیض رسان

24. که تا بچاره رسیدن حیات ناچار است


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چو گل هر دم به بویت جامه در تن
* کنم چاک از گریبان تا به دامن
شعر کامل
حافظ
* اگرچه عارض جانان سرشک و روی من دارد
* یکی چون شاخ آذرگون یکی چون برگ نیلوفر
شعر کامل
امیر معزی
* دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
* که مدتی ببریدند و بازپیوستند
شعر کامل
سعدی