غزل شمارهٔ 143
1. یار را روی دل بسوی منست
2. منبع لطف رو بروی منست
3. نظر لطف هر کجا فکند
4. گوشه چشم او بسوی منست
5. چشم او ساغر و نگاهش می
6. لطف و قهرش می و سبوی منست
7. در لبش آب و شیر و خمر و عسل
8. آندهان اصل چارجوی منست
9. وصل او منتهای مقصد ما
10. جلوه حسنش آرزوی منست
11. کار من جست جوی او دایم
12. کار او نیز جستجوی منست
13. سخنم گفتگوی اوست مدام
14. سخنش نیز گفتگوی منست
15. هر کجا فتنهٔ و آشوبیست
16. شرح احوال تو بتوی منست
17. ناله گر زخستهٔ شنوی
18. آن صدائی زهای و هوی منست
19. هر کجا هر چه هر که میگوید
20. بیگمان فیض گفتگوی منست
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده