فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 408

1. مژدهٔ از هاتف غیبم رسید

2. قفل جهانرا غم ما شد کلید

3. گوی ز میدان سعادت ربود

4. هر که غم ما بدل و جان خرید

5. صاف می عشق ننوشد مگر

6. آنکه ز هستیش تواند برید

7. آنکه ازین باده بنوشد زند

8. تا با بد نعرهٔ هل من مزید

9. سیر نگردد بسبو یا بخم

10. کار وی از جام بدریا کشید

11. تا چه کند در دل و در جان مرد

12. نشاه این باده چو در سر دوید

13. ساقی از آن نشاه تجلی کند

14. عاشق بیچاره شود نابدید

15. حد و نهایت نبود عشق را

16. کی برسد وصف شه بی‌نذید

17. کوش که تا صاحب معنی شوی

18. فیض نسازد بتو گفت و شنید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
* که به شمشیر میسر نشود سلطان را
شعر کامل
سعدی
* این جهان کوهست و فعل ما ندا
* سوی ما آید نداها را صدا
شعر کامل
مولوی
* بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
* خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
شعر کامل
مولوی