فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 414

1. زهد و تقوی ز من نمی‌آید

2. میکنم آنچه عشق فرماید

3. کرده‌ام خویش را بدو تسلیم

4. میکند با من آنچه می‌باید

5. بکف عشق داده‌ام خود را

6. کشدم خواه و خواه بخشاید

7. دم بدم صور عشق در دل من

8. عقدهٔ را به نفخه بگشاید

9. هر نفس از جهان جان دل را

10. شاهدی تازه روی بنماید

11. هر صباحی بتازگی شوری

12. شب آبست عاشقان زاید

13. جان فزون میشود ز شورش عشق

14. تن اگر چه ز غصه فرساید

15. عشق تن گیرد و روان بخشد

16. عشق کل کاهد و دل افزاید

17. فیض هر دو ز غیب معنی بکر

18. آورد نظم تازه ار آید


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* آب حیوان تیره گون شد خضر فرخ پی کجاست
* خون چکید از شاخ گل باد بهاران را چه شد
شعر کامل
حافظ
* شمع خندید به هر بزم، از آن معنی سوخت
* خنده، بیچاره ندانست که جائی دارد
شعر کامل
پروین اعتصامی
* اشک طرف دیده را گردید و رفت
* اوفتاد آهسته و غلتید و رفت
شعر کامل
پروین اعتصامی