فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 440

1. گشتم به بحر و بر پی یار بی سیر

2. تا پای سعی آبله شد ماندم از سفر

3. بر خشک و بر گذشتم و جستم نشان وی

4. از وی نشان نداد نه خشکی مرا نه تر

5. از هر که شد دچار گرفتم سراغ او

6. کز یار بی‌نشان چه دهد بی‌خبر خبر

7. جانم به لب رسید و نیامد بسر مرا

8. کس دیده مردهٔ نرسد عمر او بسر

9. آمد سحر بخواب من آن دزد خواب من

10. هم دزد را گرفتم و هم خواب را سحر

11. گفتم ز من چه خواهی و گفتا که جان و دل

12. گفتم که حاضر است بیا هر دو را ببر

13. بگرفت جان و دل ز من آن یار دلنواز

14. او جای خود گرفت و شدم من ز خود بدر

15. آیم اگر بخویش دگر باره جان دهم

16. آن خواب را که روزی من شد در آن سحر

17. گفتم به فیض خواب ز بیداریت بهست

18. اینک بخواب دیدی بیداری دگر


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* پند کسم به دل ننشیند که دل ز شوق
* پر شد چنانکه جای نماندست پند را
شعر کامل
امیرخسرو دهلوی
* چشم و لب پیش من آور چو رسد باده به من
* تا بود نقل مرا شکر و بادامی چند
شعر کامل
عبید زاکانی
* مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد
* غنچه خاموش بلبل را به گفتار آورد
شعر کامل
صائب تبریزی