فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 45

1. هان رستخیز جان رسید شد در بدن زلزالها

2. افکند تن اثقالها بگشود جانرا بالها

3. افکند هر حامل چنین از هول زلزال زمین

4. گشتند مست اینچنین انداختند احمالها

5. بیهوش شد هر مرضعه از شدت این واقعه

6. دست از رضاعت بازداشت بیخود شد از اهوالها

7. انسان چو دید این حالها گفت از تعجب مالها

8. گفتند از ارض بدن بیرون فتاد اثقالها

9. گفت این زمین اخبارها وحی آمدش در کارها

10. از ربک اوحی لها کرد او عیان احوالها

11. درامتزاج جسم و جان کردند حکمتها نهان

12. کشتند در تن تخم جان تا بر دهد اعمالها

13. تن را حیاه از جان بود جان زنده از جانان بود

14. جان او بدن عریان شود تا گستراند بالها

15. ابدان زجان عمران شود وز رفتنش ویران شود

16. جان از بدن عریان شود تا گستراند بالها

17. زآمدشد این جسم و جان نگسست یکدم کاروان

18. افتاد شوری در جهان زین حلّ و زین ترحالها

19. پرشد دل فیض از انین زان میکند چندان چنین

20. تا از دلش چون از زمین بیرون فتد اثقالها


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* خالی از ذکر تو عضوی چه حکایت باشد
* سر مویی به غلط در همه اندامم نیست
شعر کامل
سعدی
* هوش خردمند را عشق به تاراج برد
* من نشنیدم که باز صید کبوتر شود
شعر کامل
سعدی
* به هیچ یار مده خاطر و به هیچ دیار
* که بر و بحر فراخست و آدمی بسیار
شعر کامل
سعدی