غزل شمارهٔ 457
1. تجلی حسنه من معدن النور
2. فدّک القلب منی دکه الطور
3. حرزت صاعقا ثم استفقت
4. رأیت الموت و الاحیا بلاصور
5. تخرب فی هواه دار جسمی
6. و لکن بیت قلبی فیه معمور
7. و من ینظر الی آیات وجهه
8. یجده مصحفّافی الحسن مسطور
9. حوالی خده شعرات خضر
10. کان المسک ممزوج بکافور
11. و ما الخضراء شعرا حول فیه
12. فراهم آمدهٔ گرد شکر مور
13. نهنگ عشق دل را لقمهٔ کرد
14. چو افتادم در این در یاری پر شور
15. دموعی بحر و الهجران نیران
16. من بیچاره غرق بحر مسجور
17. ازینسان شعرها میگوئی ای فیض
18. نویسد تا ملک بر رق منشور
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده