غزل شمارهٔ 477
1. دلبرا درد مرا درمان تو باش
2. عاشقانرا سر توئی سامان تو مباش
3. درد بیدرمان مرا در جان ز تست
4. هم دوای درد بی درمان تو باش
5. شد دل بریانم از تو داغدار
6. مرهم داغ دل بریان تو باش
7. در ره تو جان و دل کردم فدا
8. مر مرا هم دل تو و مرهم تو باش
9. دل برفت و جان برفت ایمان برفت
10. دل تو باش و جان تو باش ایمان تو باش
11. بی دلانرا دلبر و دلدار تو
12. عاشقانرا جان تو و جانان تو باش
13. از سر هر دو جهان برخواستم
14. فیض را هم این و هم آن تو باش
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده