غزل شمارهٔ 497
1. غم با دلت آشناست ای فیض
2. جانت هدف بلاست ای فیض
3. هر درد و غمی که روز و شب زاد
4. بر جان و دلت قضاست ای فیض
5. هر فتنه که از سپهر آید
6. اندر سر تست جایش ای فیض
7. خم و دردی که از حبیبت
8. بی مرهم و بی دواست ای فیض
9. چه زخم و چه درد هرچه او کرد
10. هم مرهم و هم شفاست ای فیض
11. رد تو دوا غم تو شادیست
12. چون روی تو با خداست ای فیض
13. حاشا که ز غم کنی شکایت
14. دانی چو غم از کجاست ای فیض
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده