غزل شمارهٔ 523
1. ز عشق جوی کرامت ز عشق جوی شرف
2. بغیر عشق نباشد رهی بهیچ طرف
3. بغیر عشق مکن هیچ کار اگر بکنی
4. غرامتست و ندامت تحسر است واسف
5. بعشق کوش که فخر است عشق مردانرا
6. مفاخران نرسد شان بغیر عشق صلف
7. بکوش تا که کند عشق رخنه در دل تو
8. ز سینه ساز برای خدنگ عشق هدف
9. بغیر عشق منه دل که زود برگیری
10. بغیر عشق مکن نقد عمر خویش تلف
11. بهر طرف بمپوی و عنان بعشق سپار
12. برد ترا بهمان ره که رفت شاه نجف
13. ز من شنو سخن راست یار در دل ماست
14. بعشق کوش و برون آور این گهر ز صدف
15. اگر تو غوص کنی در بحار گفته فیض
16. سفینه پر کنی از دُر که آوریش بکف
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده