غزل شمارهٔ 553
1. پرورد گارا بندهام الملک لک و الحمد لک
2. ز احسان تو شرمندهام الملک لک و الحمد لک
3. دل بسته فرمان تو جان غرقه احسان تو
4. پیش تو سر افکندهام الملک لک و الحمد لک
5. از خود ندارم هیچ هیچ جز احتیاج پیچ پیچ
6. وز تو برحم از زندهام الملک لک و الحمد لک
7. دادی بمن جان رایگان گفتی بمن ده باز آن
8. جان میدهم تا زندهام الملک لک و الحمد لک
9. گفتی بامرم سر بنه بهر لقایم جان بده
10. منت بجان من بندهام الملک لک و الحمد لک
11. از لطف و از قهر تو من از زهر و پا زهر تو من
12. در گریه و در خندهام الملک لک و الحمد لک
13. در عشق خودسوزی مرا چون شمع افروزی مرا
14. از لطف تو تابندهام الملک لک و الحمد لک
15. راهم نمودی سوی خود دادی نشان کوی خود
16. جوینده یابندهام الملک لک و الحمد لک
17. جانرا خریدی از ضلال دادی شرف گفتی تعال
18. کی من بدین ارزندهام الملک لک و الحمد لک
19. از من نه خیر آید نه شر نی مالک نفعم نه ضر
20. تو مالک و من بندهام الملک لک و الحمد لک
21. بی تو ز هر بد بدترم و ز هیچ هم بس کمترم
22. با تو بجان ارزندهام الملک لک و الحمد لک
23. از خود فنای بیکران و ز تو بقای جاودان
24. من فانی پایندهام الملک لک و الحمد لک
25. از خود نیرزم یک پشیز از تو شد این ناچیز چیز
26. آخر مکن شرمندهام الملک لک و الحمد لک
27. ای فیض حق را بندهام از غیر حق دل کندهام
28. گویم بحق تا زندهام الملک لک و الحمد لک
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده