غزل شمارهٔ 587
1. از می لعل لب و نوش دهانت مستم
2. وز شکر خنده و تقریر و بیانت مستم
3. مستی من ز لب لعل تو امروزی نیست
4. سالها شد که ز صهبای لبانت مستم
5. نه همین مستیم از دیدن روی تو بود
6. بل زیاد تو و از نام و نشانت مستم
7. تو گرم روی نمائی و گرم ننمائی
8. کز پی عشق نهان در دل و جانت مستم
9. نگهی جانب من گر فکنی ور نکنی
10. که من از غمزهٔ خونریز نهانت مستم
11. گر ترا هست دهانی و میانی ور نیست
12. که من از ذکر دهان فکر میانت مستم
13. فیض هرگاه که از دوست سخن میگوئی
14. از می روح فزای سخنانت مستم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده