غزل شمارهٔ 630
1. شهد لطفست گهی در کامم
2. ز هر قهر است گهی در جامم
3. گه می تلخ دهی زان لب و چشم
4. گاه نقل و شکر و بادامم
5. گاهی از لطف کنی تحسینم
6. گاهی از قهر دهی دشنامم
7. من گرفتار توام حاجت نیست
8. زحمت آنکه کشی در دامم
9. روز و شب می نشناسم الا
10. وصل تو صبح و فراقت شامم
11. سوختم ز آتش هجران و هنوز
12. در ره چارهٔ وصلت خامم
13. فیض را شکر وصالت بچشان
14. چند در هجر تو زهر آشامم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده