غزل شمارهٔ 691
1. چون یار ما تو باشی ز اغیار فارغیم
2. چون کار ما توئی ز همه کار فارغیم
3. از تو چه خرمیم غمی را مجال نیست
4. باشد چه غم غم تو ز غمخوار فارغیم
5. چون دوستدار ما توئی از دشمنان چه باک
6. چون هست لطف توز ستمکار فارغیم
7. چون مکرهای خیر تو هست از برای ما
8. از شر مکر حاسد و مکار فارغیم
9. در راه تو جهان کنیم امر اگر کنی
10. ورنه ز حرب و چالش و بیکار فارغیم
11. دلرا کباب خواهی جان نیز میدهیم
12. ور تو دهی شراب ز خمار فارغیم
13. باشی تو در نظر یکجا افکنیم چشم
14. در چشم ما چو هستی ز اغیار فارغیم
15. معنای تست هرچه درآید بچشم ما
16. زان روی ما ز صورت دیدار فارغیم
17. بسیار کردهایم گنه بر امید عفو
18. عفوت چه هست ز اندک و بسیار فارغیم
19. چون سیر گاه فیض بساتین حکمت است
20. از باغ و راغ و سبزه و گلزار فارغیم
بعدیقبلی
هیچ نظری ثبت نشده