فیض کاشانی_دیوانغزل ها (فهرست)

غزل شمارهٔ 709

1. در حریم قدس جانرا نیست بار از ننگ تن

2. ننگ تن یا رب بیفکن از روان پاک من

3. بخیه تا کی بر تن بر حیف خود خواهیم زد

4. کی بود کز دوش جان افتاده باشد بار تن

5. نی غلط کردم که بی تن جان نمییابد کمال

6. چند روزی بهر جان باید کشیدن رنج تن

7. گر نبودی تن چسان جان علم و فصل اندوختی

8. گر نبودی تن چسان جان در جنان کردی وطن

9. آلتی جانرا بود ناچار در کسب و کمال

10. آلت کسب کمال جانست سر تا پای تن

11. مرکب جانست تن در راه صعب آخرت

12. در سفر ناچار باشد پاس مرکب داشتن

13. گرچه جان آسوده بود از جور تن پیش از سفر

14. لیک در وی بود پنهان عجب ولاف ما و من

15. خاکساری دید و عجز و محنت و رنج و شکیب

16. شد تمام و پخته و دانا و بینا ممتحن

17. باز در جای قدیم خویش می گیرد قرار

18. رسته از آزار تن خالص زلاف ما و من

19. میشود قربان جان ما تن ما عاقبت

20. فیض چندی صبر کن بر رنج تن ای جان من


بعدیقبلی

هیچ نظری ثبت نشده

ابیات برگزیده

* چون لاله به نوروز قدح گیر بدست
* با لاله‌رخی اگر تو را فرصت هست
شعر کامل
خیام
* ما را به بخت شور خود ای دوست واگذار
* بادام تلخ در خور آغوش قند نیست
شعر کامل
صائب تبریزی
* از هر چه می‌رود سخن دوست خوشترست
* پیغام آشنا نفس روح پرورست
شعر کامل
سعدی